| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
اوباغ
تیتر روزنامه «اوباغ دستگیر و به زندان روانه شد» ...
اوباغ عمرش را از خدا ترسیده و اعمالش را به دقت می انجامید ولی هرکس از راهی میرسید حقش را با میل مینوشید؛ اوباغ از تماشا کردن لذت میبرد گاه گاهی چشمانش را میبندد و با گوش های تیزش به نوای ترنم پرندگان و مردم گوش فرا میدهد و گاه گاهی نفس های عمیقی میکشد و خدا را به یاد میاورد و شکر میکند اوعاشق زندگیست او همه را دوست دارد حتی زشت ترین موجود ها را اما در این میان تنهاترین است و جز پدرومادر و آسمان و خدایش هیچکس را ندارد چون هیچکس با او دوست نمیشود از آسمان بگویم او تنها دوستش است حتی گاهی بیش از اندازه ماه آسمان را در شب دید میزند. اوباغ بسیار صبور و سعی میکرد اوضاع را بهترش کند ولی بیش ستم میدید، چندسال را فقط تحمل کرد و با مشکلات نبرد خونین داشت.او بسیار متفاوت بود هیچکس کمکش نمیکرد و به تنهایی کارهایش را انجام میداد. او مشکلات ریز و برنده ای دارد در ضمن او از خوابیدن بسیار متنفر است و اصلا خوابیدن بلد نیست اوباغ فقط چشمانش را میبندید و به فکروخیال فرو میرود و ناگاه میبیند صبح شده است.همه مورد تمسخرش قرار میدهند او فقط آزادی میخواهد ، آزادی از این زندگی و دنیا و پرواز در آسمان بی کران را دوست دارد. زندگی اش روز های تکراری بودند که رفته رفته بدتر میشدند و او امیدش را نسبت به خدا از دست میداد چون که هزاران بار از خدا دعا کرد که آن را به راه راست و سعادت هدایت کند ولی هیچ خبری ندید حتی بدتر هم شد. هرروز خدایش که میگذشت عشق اوباغ به مردم تبدیل به نفرت میشد.
اوباغ نزدیک ظهر از خواب به سختی بیدار شد آسمان طوفانی شده بود ، اوباغ نفس نفس میزد انگار از کابوس وحشتناکی بیدار شده سریع به حیاط کوچک خانشان رفت و به آسمان خروشان خیره ماند چشمانش تار و کم نور شده بودند مادرش بار ها صدایش میکرد ولی نیتوانست بشنود لذا گوش هایش مقداری از شنوایی اش را از دست داده بود ، بدنش سرد و ضربانش نامنظم میزند ،خیلی خیلی خسته است انگار شش شب بدون درنگ کار کرده است دست و پاهایش ناتوان شدند او سعی میکرد که حالش را برای مادرش شرح دهد ولی او نمیفهمید فورا کفش هایش را پوشید واز خانه در رفت مردم نگاهش میکردند و او را بی دلیل مسخره میکردند، آنقدر ضعیف شده بود که حتی پسر هفت ساله با مشت میتوانست ترتیبش را بدهد ترسیده بود خدا را صدا میزد کمک میخواست در همهمه ی مردم گم شده بود عده ای از مردمان لباس هایش را از تنش دزدیند اما چرا او که کار بدی انجام نداده چرا جهان با اون چنین میکند ؟ عده ای هم کتکش زدند، تک تک سلول های بدنش بر روحش بیگانه شده بودند آیا جهنم است اینجا؟ خیر. از داد و فریاد فراوان صدایش گرفته بود و دیگر اشکی نداشت که سرازیر شود و تسکینش کند یک دفعه چه شد؟ کو عشق و محبت کو مهربانی ؟هیچکس کمکش نمیکند از درون خفه میشود ولی نمیتواند فریاد بزند کم کم دارد فرآموشی میگرید ، اوباغ گم شده است و خدا را هم فراموش کرده است ،به گوشه از شهر رفت و نشست. نزدیک شب شد همان جا درازید و سریع چشمانش را بست و بخواب عمیقی فرو رفت نصف شب از خواب پرید در تاریکی بی کران بود و آسمان ماه نداشت چندین ساعت دوید که ماه را پیدا کند حتی ماه نیز از اون پنهان شده بود خسته شد و زیر یک درخت تنومند که به نظر می آمد درخت سیب است دراز کشید و با خود زمزمه میکرد ...
« در کورسوی زمین و زمان شایق ماه بودم اما سرگشته ی پنهان عاشق فراق شدم »
در تاریکی شب زندگانی به دنبال نور بودم اما متحیر و پنهان عاشق جدایی شدم
نوشته ی همیدی مستان
آیا کسی به راز و سر داستان پی برد ؟
بازدید از صفحه :85415
98-6-25
عمده ای از دلایل پایان دادن روابط میتونه خسته شدن یا مثلا به فکر دیگران بودن میتونه باشه در هر صورت یک وابستگی میتونه بین آدم ها بوجود بیاد یا که میتونه خاطراتی در ذهن و مغز ما باشه که هیچگاه از یادمون نره ما باید یه فکری کنیم که این خاطره یه جوری باشه که مثبتانه از ذهنتون کلی پاک بشه . تنهایی خوبه ولی نه بیش از حدی که داره
قبل از هر چیز، از پایان دادن ارتباط مطمئن شوید. به تمام دلایل خود برای قطع ارتباط خوب فکر کنید؛ سعی کنید هم با منطق و هم احساستان تصمیم بگیرید و از تصمیمهای عجولانه و صرفا احساسی دوری کنید. این مرحله بسیار اساسی است، زیرا در صورتی که در اینجا نتوانید خوب خودتان را قانع کنید، بعدا دچار مشکل میشوید.
سعی کنید زمانی که آشفته هستید یا هفته بسیار بدی داشتهاید رابطه را به پایان نرسانید. بلافاصله بعد از دعوا و مشاجره نیز به فکر تمام کردن رابطه نیفتید زیرا طبیعی است که در حین بحث حرفهایی گفته میشود که از ته قلب نیست.
پس از تصمیمگیری قطعی برای پایان دادن به رابطه، زمان و مکان مناسبی را برای مطرح کردن تصمیم خود انتخاب کنید. به هیچ عنوان زمانی که فرد آشفته و عصبی است و یا هنگامی که میخواهد سرکار برود مسئله را با او در میان نگذارید. همچنین، در مکانهایی که احساس خوبی به آنها دارید این کار را انجام ندهید. سعی کنید در موقعیتی بیطرف و خنثی در مورد این موضوع صحبت کنید.
برای احترام به طرف مقابل، بهتر است رابطه را در حضور خود شخص به پایان برسانید. فقط زمانی میتوان به صورت غیر حضوری اینکار را انجام داد که طرف مقابل دور از شما باشد و بدانید تا مدت زیادی او را نخواهید دید. یا اینکه شخصیتی پرخاشگر و عصبی دارد و ممکن است به شما آسیب برساند. در این شرایط بهترین راه تمام کردن رابطه، از راه دور و به شکل تلفنی خواهد بود.
با گفتن جملاتی مثل” تو هم به من علاقه نداری“، ” تو دیگر مرا دوست نداری“، ” تو به من توجه نمیکنی” مسئولیت را به گردن او نیندازید و خود از پذیرش مسئولیت پایان رابطه شانه خالی نکنید . در غیر این صورت، طرف مقابل را درگیر کردهاید و باعث می شوید احساس بی ارزشی کند و اعتماد به نفسش را در رابطههای بعدی و در زندگی خود از دست بدهد.
برای اتمام رابطه به طرف مقابل نگویید “من به درد زندگی با تو نمیخورم” “من برای تو مناسب نیستم” “بهتر از من میتونی پیدا کنی“. این حرفها بسیار کلیشهای است و به غرور طرف مقابل توهین میکند. سعی کنید صادق باشید و به راحتی مشکلات خود را مطرح کنید.
به طرف مقابل نگویید دوست معمولی هستیم و دیدارهایمان را ادامه میدهیم. یا اینکه از این به بعد خواهر و برادریم، این حرفها باعث میشود فرد احساس کند، هیچ ارزشی برای رابطه قائل نیستید و احساس سرخوردگی شدیدی کند. در نتیجه، وقتی که تصمیم جدی برای قطع رابطه گرفتید ارتباط و دیدارهایتان را به طور کامل قطع کنید.
شما وظیفه دارید صادقانه مشکلات را با او در میان بگذارید. ولی از زدن بعضی از حرفهایی که باعث شود عزت نفس و اعتماد به نفس طرف مقابل آسیب ببیند پرهیز کنید. برای مثال اگر از نحوه حرف زدن او بدتان می آید لازم نیست آنرا بیان کنید. فقط سعی کنید به او بفهمانید شخص مناسبی برای یکدیگر نیستید “همین“
به خوبیها و نکات مثبت طرف مقابل اقرار کنید و لحظات خوبی که با هم داشتید را یادآوری کنید. این کار باعث میشود که او احساس ارزشمندی نماید.
اگر بتوانید خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید بهتر میتوانید او را درک کنید و به نحوی رابطه را به پایان برسانید که شخص آسیب جدی نبیند.
شما لازم نیست دهها دلیل برای قطع ارتباط عنوان کنید، زیرا ممکن است فرد مقابل از بین این دلایل ضعیفترینشان را انتخاب کند و برای آن دلیل نقض بیاورد. این مساله، شما را وارد یک گفتگوی پیچیده میکند که ممکن است دلخوریهایی را پیش بیاورد.
پیشنهاد قطع ارتباط از طرف شما به اندازه کافی بار هیجانی منفی دارد، به همین دلیل سعی نکنید با آوردن جملات و کنایههای مختلف، حسهای منفیتری در فرد مقابل ایجاد کنید. سعی کنید خودتان را جای فرد مقابل بگذارید و ببینید که اگر خودتان بودید از شنیدن این جملات چه احساسی داشتید.
گاهی برخی از افراد سعی میکنند در عین بر هم زدن رابطه، همچنان فرد مقابل را به خود علاقهمند نگه دارند. این یکی از بدترین کارهایی است که در حق فرد مقابل انجام میدهید، زیرا، عبور از این مرحله و پذیرش قطع رابطه را برایش سختتر میکنید. شما او را با یک تناقض عجیب خواستن و نخواستن، مواجه میکنید که فرد را در یک برزخ احساسی قرار میدهد.
بسیار طبیعی است که فرد مقابل بخواهد با حرفهایش نظر شما را برگرداند. اما اگر قبلا تصمیم نهایی خود را گرفتهاید، حتما سر حرف خود بایستید، زیرا، به دلیل احساسی بودن شرایط، برگشتن از نظر اصلا به نفع شما نیست و احتمالا داستان مشکلات قبلی با شدت بیشتری ادامه پیدا خواهند کرد.
بعضی از افراد بدون توجه به آسیبهایی که هم به خودشان و هم به دیگران میزنند، برای ادامه رابطه با طرف مقابل به ابراز خشم و تهدید کردن میپردازند. در این شرایط چند راهکار مقابله ای برای فرد وجود دارد:
بسیاری از افراد به خصوص زنان به دلیل مسائل عاطفی در این شرایط سعی میکنند تصمیم خود را تغییر داده و رابطه را هرچند برایشان ناسالم و غیر قابل تحمل است ادامه دهند در اینجا راهکارهایی برای این وضعیت ارائه می شود:
تمام کردن یک رابطه عاشقانه برای هردو طرف بسیار سخت و ناراحت کننده است. و مشکلات روانشناختی بسیاری برای بیشتر افراد ایجاد می کند. با این حال، بسیاری از افراد ممکن است تصمیم به قطع رابطه بگیرند. برای این اشخاص راه هایی وجود دارد که بتوانند رابطهی خود را با آسیب و ناراحتی کمتری به پایان برسانند. برخی از این روش ها عبارتند از: تصمیم گیری قطعی درمورد اتمام رابطه، لیست کردن مشکلات و دلایل برای پایان دادن به رابطه، مشورت گرفتن از خانواده و دوستان مورد اعتماد، مطرح کردن تصمیم در زمان و مکان مناسب، و مطرح کردن دلایل برای اتمام رابطه به صورت واضح و مشخص برای طرف مقابل. همچنین برای اینکه به طرف مقابل آسیب جدی وارد نشود باید ،سعی کنید خود را در جایگاه طرف مقابل قرار دهید، برای اتمام رابطه فقط روی نکات منفی و مشکلات تاکید نکنید، به اعتماد به نفس طرف مقابل آسیب نرسانید، رابطه را با قطعیت به پایان برسانید، کلیشه ها را کنار بگذارید، و مسئولیت پایان رابطه را بپذیرید.